♡[¤]ملکه دیوانه[¤]♡p4
سلام دوستان بابت تاخیر بسیار زیادم واقعا شرمنده فصل امتحانات و درسای سنگین وقت نکردم ولی از حمایت جذابتون خیلی ممنون کاور فیک به یه مشکلی بر خورده مجبور شدم اینو بزارم سعی میکنم درستش کنم بگذریم بریم سراغ ادامه فیک
p4
انچه گزشت
.....: اینجا چخبرههههه
_______________________________
راوی
همه حیرت زده به اون فرد نگاه میکردن مشک اصلی این بود که اون فرد چطور بعد این همه سال تونسته اون دخترک رو پیدا کنه ترسی به جون دختر افتاد راستش بهش نمیشه گفت ترس اون استرس داشت اما استرس چی اونچه که دخترک با دیدن فرد روبه روش احساس خطر کرد
ویو کوک
به دعوا ته و فرشته مرگ نگاه میکردم که که صدایی بین اون هیاهو توجهم رو جلب کرد اون اینجا چکار میکرد اون وسط دست تهیونگ توی هوا معلق مونده بود تعجبی هم نداشت هر کس دیگه هم کسی که مثل پدرش بود رو توی این موقعیت میدی خشکش میزد با تکرار دوباره اون سوال خشم رو میشد توی چشمای اون مرد دید وقتی جوابی در یافت نکرد نگاهی به اطراف کرد انگار دنبال یه چیز با ارزش میگشت
.....: اههههه(فریاد) دوباره فرار کرد نگهباناااااا... برید دنبالش سریعع(کلافه)
$پدر(تعجب) شما اینجا چکار میکنید
اقای جانگ که تازه متوجه حضور ما شده بود به سمتمون اومد و احوال پرسی گرمی کرد با کسی که چند دقیقه پیش دیدم کلا فرق داشت ولی برام جای سوال بود که دنبال کی میگشت کمی اطراف رو نگاه کردم که دیدم فرشته مرگ نیست توی دلم سرعتش رو تحسین کردم ولی کلی سوال ذهنم رو درگیر کرده بود
جانگ: پسرم شما ها اینجا چکار میکنید... جونگ کوک یادم نمیاد اهل بار رفتن بوده باشی
__ جناب رییس چند وقتی میشه که میام بار
به گفتن جالبه اکتفا کرد و به همون گفت که بشینیم بعد از کلی خندید و حرف درباره کار تهیونگ بحسی که مشتاقانه منتظر فرست بود تا باز شه رو باز کردم برام
$پدر جان فکر نمیکردم که شما هم اینجاها میاید ... راستی دنبال کی به این سختی میگشتید
جانگ: مثل همیشه کار ایندفعه هم یه کار ناتموم داشتم که باید تمومش میکردم که نشد راستش رو بخاید شما که غریبه نیستید درمورد اون دخترست
__تا جایی که شما رو میشناسم برای کار های ساده شخصا اقدام نمیکنید
جانگ: نه اشتباه نکن کوک پسر این دختر بر خلاف ظاهر مظلومی که داره خیلی زرنگه ندیدی چطور از دستم در رفت
ازش درباره فرشته پرسیدم کمی جدی شد ولی فقط یه اسم داد "هانا" حالا که فکر میکنم اسمش خیلی بهش میاد ولی چرا فرار میکنه یعنی چکار کرده که اقای جانگ به شخصه دنبالشه
اقای جانگ پدر ناتنی تهیونگ رییس جمهور کشور و همینطور یکی از دوست های خیلی قدیمیه پدرم بعد از مرگ پدرم خیای به من و مادرم لطف کرد ادم خون گرم و اجتماعیه ولی امروز یه چهره دیگه ازش دیدم هرچی هست جواب تموم سوالات ذهنم پیش این دختره هاناست راستش یجورایی ازین دختره خوشم اومده با چیزایی که این چند وقت ازش دیدم
ویو هانا(زمانی که جانگ اومد)
با وارد شدن اون خون جلوی چشمام رو گرفت میخواستم خفش کنم ولی صدایی توی سرم میگفت الان وقتش نیست نمیدونم چجوری وقتی به خودم اومد خونه بودم یعنی انقدر برام ترسناک شدی که به این سرعت ازت فرار کردم ولی نه این فرار نبود این میشه گفت یه عقب نشیتی کوچیک برای پیدا کردن فرست مناسب اره همینه اگر تونسته محل جایی که کار میکنم رو پیدا کنه پس این خونه رو هم پیدا کرده
من چقدر خنگم(با کف دست میزنه رو پیشونیش) با دیدن اون تهیونگ عوضی(بابت فوش معذرت فیکه دیگه) باید میفهمیدم که اونم پیدا میشه
ادامه اش رو شب اگه شد میزارم بای بای شرط نداره هرچقدر دوست داشتید لایک و کانت بزارید بوس باییی
p4
انچه گزشت
.....: اینجا چخبرههههه
_______________________________
راوی
همه حیرت زده به اون فرد نگاه میکردن مشک اصلی این بود که اون فرد چطور بعد این همه سال تونسته اون دخترک رو پیدا کنه ترسی به جون دختر افتاد راستش بهش نمیشه گفت ترس اون استرس داشت اما استرس چی اونچه که دخترک با دیدن فرد روبه روش احساس خطر کرد
ویو کوک
به دعوا ته و فرشته مرگ نگاه میکردم که که صدایی بین اون هیاهو توجهم رو جلب کرد اون اینجا چکار میکرد اون وسط دست تهیونگ توی هوا معلق مونده بود تعجبی هم نداشت هر کس دیگه هم کسی که مثل پدرش بود رو توی این موقعیت میدی خشکش میزد با تکرار دوباره اون سوال خشم رو میشد توی چشمای اون مرد دید وقتی جوابی در یافت نکرد نگاهی به اطراف کرد انگار دنبال یه چیز با ارزش میگشت
.....: اههههه(فریاد) دوباره فرار کرد نگهباناااااا... برید دنبالش سریعع(کلافه)
$پدر(تعجب) شما اینجا چکار میکنید
اقای جانگ که تازه متوجه حضور ما شده بود به سمتمون اومد و احوال پرسی گرمی کرد با کسی که چند دقیقه پیش دیدم کلا فرق داشت ولی برام جای سوال بود که دنبال کی میگشت کمی اطراف رو نگاه کردم که دیدم فرشته مرگ نیست توی دلم سرعتش رو تحسین کردم ولی کلی سوال ذهنم رو درگیر کرده بود
جانگ: پسرم شما ها اینجا چکار میکنید... جونگ کوک یادم نمیاد اهل بار رفتن بوده باشی
__ جناب رییس چند وقتی میشه که میام بار
به گفتن جالبه اکتفا کرد و به همون گفت که بشینیم بعد از کلی خندید و حرف درباره کار تهیونگ بحسی که مشتاقانه منتظر فرست بود تا باز شه رو باز کردم برام
$پدر جان فکر نمیکردم که شما هم اینجاها میاید ... راستی دنبال کی به این سختی میگشتید
جانگ: مثل همیشه کار ایندفعه هم یه کار ناتموم داشتم که باید تمومش میکردم که نشد راستش رو بخاید شما که غریبه نیستید درمورد اون دخترست
__تا جایی که شما رو میشناسم برای کار های ساده شخصا اقدام نمیکنید
جانگ: نه اشتباه نکن کوک پسر این دختر بر خلاف ظاهر مظلومی که داره خیلی زرنگه ندیدی چطور از دستم در رفت
ازش درباره فرشته پرسیدم کمی جدی شد ولی فقط یه اسم داد "هانا" حالا که فکر میکنم اسمش خیلی بهش میاد ولی چرا فرار میکنه یعنی چکار کرده که اقای جانگ به شخصه دنبالشه
اقای جانگ پدر ناتنی تهیونگ رییس جمهور کشور و همینطور یکی از دوست های خیلی قدیمیه پدرم بعد از مرگ پدرم خیای به من و مادرم لطف کرد ادم خون گرم و اجتماعیه ولی امروز یه چهره دیگه ازش دیدم هرچی هست جواب تموم سوالات ذهنم پیش این دختره هاناست راستش یجورایی ازین دختره خوشم اومده با چیزایی که این چند وقت ازش دیدم
ویو هانا(زمانی که جانگ اومد)
با وارد شدن اون خون جلوی چشمام رو گرفت میخواستم خفش کنم ولی صدایی توی سرم میگفت الان وقتش نیست نمیدونم چجوری وقتی به خودم اومد خونه بودم یعنی انقدر برام ترسناک شدی که به این سرعت ازت فرار کردم ولی نه این فرار نبود این میشه گفت یه عقب نشیتی کوچیک برای پیدا کردن فرست مناسب اره همینه اگر تونسته محل جایی که کار میکنم رو پیدا کنه پس این خونه رو هم پیدا کرده
من چقدر خنگم(با کف دست میزنه رو پیشونیش) با دیدن اون تهیونگ عوضی(بابت فوش معذرت فیکه دیگه) باید میفهمیدم که اونم پیدا میشه
ادامه اش رو شب اگه شد میزارم بای بای شرط نداره هرچقدر دوست داشتید لایک و کانت بزارید بوس باییی
۱.۹k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.